شاعر : محمد جواد غفور زاده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده
صبح طلوع زهـرۀ زهـرا رسـیـده است پـایـان ظـلـمت شـب یـلـدا رسـیـده است
ای روزگــار،دورۀ هـجـران تـمـام شـدیعنی برات وصل به امضا رسیده است
بگشای چــشم شـوق بهسوی فرشـتگانای بــاغ گـل زمان تـمـاشـا رسیده است عطـر گـــل محــمـدی از مـكـه میوزدفصــــل گـل و تبـسم گلها رسیده است تــــا آن كه غرق نور شود آسمان وحیماهــــی بـه نــام ام ابـیـهـا رسـیده است آمــد نـدا: «فَـصَــلِّ لِـرَبِّك» حــبـیب مـامحـبوب ما حـبـیبـۀ دلهــارسـیده است بـــــر دفـتــر تــبسم كـوثــر نـوشـتـهانـدآیینــــۀ تـجـســـم طــــاها رســیـده است قفــــل حـدیث قـــــدسیِ لـولاك بـاز شـدامشـب كـــلـیـد حـل مـعـما رسـیده است امشب سروش غیب به گوش خدیجه گفتمام دو مـریم و دو مـسـیحا رسیده است مرضیهای كه سورۀ انسان مدیح اوستانسیه ای بــه جـلـوۀ حـورا رسیده است هر كس رسیده است به هررتبه ومقاماز پـــرتـــو ولایت زهـــرا رسیده است یعنــی كه آدم صـفـی الله ازاین طـریـقكم كم به علمِ «عَلَّمَ الاسما» رسیده است ازچشمه ی كرامت زهـرای اطهراستفیضی اگربـه مـریم وحـوا رسیده است تـــــا بنـــــگرد كلــــیم تـجلای طور رااشراق او بـه سـیـنـۀ سـیـنا رسـیده است از پـرتو عـفاف همین بضعة النـبیستنوری كه از ثَـــری به ثُریا رسیده است تا زیرچـتـرعـصمت او یک دعـا کـندجبریـــــل با هـــزار تـمـنـا رسیده است در ســایـهی بهــشـت نـبـوت خـدای راروح بهــار وحـی به زهرا رسیده است زهراكه هرشب از دل محراب تاسحرنورش به عرش «ربّی الاعلی»رسیده است زهراكه سربه سجده ی شكرخدا گذاشتآوازهاش به مسجدالاقصی رسیـده است زهراكه چون به خطبه صدایش بلند شدپــــژواك او بـه عـالـم بـالا رسیده است زهرا كه «اِنَّ اَكرَمَكُم» ترجمـان اوستدر بـنـدگی بــه قـلـۀ تـقـوا رسـیده است زهــــرا كـه درمـقام رضا مجـتـبای اوتا بی كرانِ صبر و مـدارا رسـیده است زهــــرا کـه درمـقـام شهادت حسین اواز كربلا به«لیلة الاسری» رسیده است زهــــرا كـه درجـبین درخـشان زینبشایمــان به رتـبه های تـجـلا رسیده است زهـرا كه روزواقـعه هجده بهارداشتداغش به قـلب لالۀ صحـرا رسیده است مــا مثـل قـطره دست بهدامان كـوثـریمدریاست قطرهای كه به دریا رسیده است امـروزاگر به فاطـمه دل بسـتهای بدانانگـیـزه شــفـاعـت فــردا رسـیــده است تنــها نـه مهـرفـاطـمه آرام جـان ماستعــــشق علی بـه دادِ دلِ ما رسیده است ای دل نــظر به پـنجـره هـای بـقـیع كنپایان كار عــشق به این جا رسیده است دراین خجسته عید«شفق»لاله رنگ شدنـام مدیــــنه بــــرد و دلش باز تنگ شد